ساعت 1 ظهر بالاخره بعد از کلی پاساژ گردی وچک و چونه زدن با فروشنده ها و پرو لباسهای مختلف که سختترین بخش خرید هست, با خستگی زیاد رسیدیم جلوی در خونه. دست هامون پر از کیسه های خرید بود که خدایی این مدلی به خونه برگشتن خیلی لذت بخشه. تو فکرم داشتم تجسم میکردم که اگر اون شلوار جینی که با وجود مخالفت مامان با پافشاری و زور خریدمش با اون تیشرت سفید یقه هفته بپوشم حتما خیلی با هم ست میشن و کتونی مشکی هم با کوله پشتیم برای مسافرتی که بابا قولش رو داده واقعا مناسبه.

مامان در ورودی ساختمونو باز کرد و وارد راهرو شدیم. چراغ آسانسور روشن بود و عدد 2 رو نشون میداد. کلیدش رو زدیم و منتظر موندیم تا بیاد به همکف برسه و ما سوار بشیم. وقتی در باز شد آقای اسدی همسایه طبقه 5 رو دیدیم که با عجله از آسانسور خارج شد و در جواب سلام من و مامان زیر زبونی سلام کوتاهی گفت و از ساختمون بیرون رفت.

ما وارد آسانسور شدیم و کلید 4 رو زدیم که به طبقه چهارم و آپارتمان خودمون بریم ولی آسانسور به سمت پایین حرکت کرد. مامان گفت فکر کنم کسی توی پارکینگ منتظره که سوار بشه. دو طبقه پایین رفتیم و توی پارکینگ خانم مینایی با دختر کوچولوش که توی کالسکه بود سوار آسانسور شد و برخلاف آقای اسدی با ما سلام و علیک گرمی کرد.

خانم مینایی طبقه 8 زندگی میکنن. دختر کوچولو شروع به گریه کرد و مادرش مجبور شد بغلش کنه. مامان به خانم مینایی گفت: اول بریم طبقه 8 که من کمک شما بکنم کالسکه و وسایل بچه رو پیاده کنید بعد ما برمیگردیم پایین.

آسانسور در طبقه 8 ایستاد و من و مامان کمک کردیم تا کالسکه و بقیه وسایل رو پیاده کنن و داخل آپارتمانشون ببرن.بعد دوباره وارد آسانسور شدیم و دکمه 4 رو زدیم.

به مامان گفتم: از وقتی که آقای اسدی توی طبقه 5 سوار آسانسور شدن تا زمانی که ما تو طبقه 4 پیاده بشیم , کلا چند طبقه آسانسور جابه جا شده؟

مامان فکری کرد و گفت بریم تو خونه تا روی کاغذ برات بنویسم و توضیح بدم. وقتی وارد خونه شدیم دفترم رو آوردم و مامان که سالها قبل دبیر ریاضی بود و از وقتی داداش سامانم به دنیا اومد دیگه تدریس ریاضی رو کنار گذاشت, شروع کرد به توضیح دادن برام و نوشت:

+5 -5 -2+10 -4

مامان گفت: آسانسور به صورت پیش فرض تو طبقه همکف هست. قطعا آقای اسدی که در طبقه 5 دکمه رو زدن, آسانسور 5طبقه بالا رفته و بعد هم 5طبقه پایین اومده. بالا رفتن رو با + و پایین اومدن رو با _ نشون میدیم. ما که سوار شدیم 2 طبقه رفتیم پایین تا به پارکینگ رسیدیم و بعد برای کمک به همسایه و دوستمون تا طبقه 8 بالا رفتیم که چون از 2- شروع شده بود در کل 10 طبقه بالا رفته و آخرسر هم از طبقه 8 باز 4 طبقه پایین اومدیم تا به طبقه 4 و آپارتمان خودمون رسیدیم. پس در کل میشه گفت:

+5-5-2+10-4=15-11=4

ولی اگر بخوای که میزان حرکت کابین آسانسور رو بدونی باید همه عددهارو با هم جمع کنی:

5+5+2+10+4=26

یعنی در کل آسانسور 26 طبقه بالاو پایین رفته.

خیلی از مامان تشکر کردم که انقدر صبورانه و به زبون آسون و خودمونی برام توضیح داد. تومدرسه پارسال که کلاس هفتم بودم معلم ریاضی خوب و مهربونی داشتیم که این اعداد صحیح رو خیلی قشنگ و دقیق بهمون یاد داده بود ولی وقتی تو زندگی روزمره تجربشون میکنم بیشتر یاد میگیرم.

اون روز برای همیشه توی ذهنم موند چون هم کلی لباسهای خشگل خریدم هم درس ریاضی رو به صورت تجربی یاد گرفتم و حسش کردم. اون روز آخرین روز پاییز بود و من با این خاطره زیبا با پاییز هفت رنگ خداحافظی کردم.