مامان پا و کمرش درد میکرد. خیلی وقت بود که هر بار روی زمین می نشست موقع بلند شدن آه و ناله اش بلند میشد. سنی هم نداشت ولی چون اهل ورزش نبود و هیچوقت راضی نمیشد یکم پیاده روی کنه یا بره استخر, خیلی زود بدنش افت کرده بود و توان و قوای جسمیش کم شده بود. بیماری خاصی نداشت ولی خیلی پیر و کم جون به نظر میرسید. دائما از درد زانو مینالید و یکسره به کمرش پماد میزد. روزی صد مدل قرص میخورد و هیچوقت نمیشد که حالش خوب باشه و هیچ دردی نداشته باشه.

ما هم از این شرایط مامان ناراحت بودیم و غصه میخوردیم. هرجا میرفتیم با هرکسی که فکر میکردیم ممکنه بتونه کمکی بکنه صحبت میکردیم و راهنمایی میخواستیم. من به شخصه وقتی میدیدم خیلی از خانمهای بزرگتر از مامان کاملا سرحال و پرانرژی هستن و راحت همه کارهاشون رو انجام میدن خیلی حرص میخوردم و کلافه میشدم که چرا نمیتونم بهش کمکی بکنم یا راهکاری برای حل مشکلاتش پیدا کنم. شب تا صبح توی خواب آه و ناله میکرد و من دلم براش ریش میشد.

یه روز نشستم کلی باهاش صحبت کردم تا راضی شد که نمازش رو روی زمین نخونه و جانماز رو روی میز بذاره تا انقدر بهش فشار نیاد. بعد هم یه میز کوچیک با صندلی داخل آشپزخونه گذاشتیم که برای انجام کارهای آشپزی سرپا نمونه و راحت تر باشه. یه بنده خدایی گفت تشک خوشخواب طبی بخرید که با خوابیدن روی اون به مرور کمر درد بهتر بشه. این تشک ها چون جهت گرما و سرما دارن برای همه فصل ها مناسبند. ما هم اینترنتی سفارش دادیم. با اینکه قیمتش نسبتا بالا بود خریدیم که وضعیت مامان بهتر بشه.

دکتر به مامان گفته بود به هیچ عنوان از توالت ایرانی استفاده نکنه و حتما و همیشه باید فقط توالت فرنگی در دسترسش باشه چون استفاده از دستشویی ایرانی به شدت برای زانو و کمر ضرر داره . ما توی خونمون فرنگی نداشتیم و مجبور شدیم از داروخانه یه دونه سیار بخریم. یه چیزی شبیه صندلی پلاستیکی. چند باری مامان موقع جابه جاییش پایه هاش رو روی لبه گذاشت و نزدیک بود با کمر بیوفته توی چاه دستشویی.

یه دوستی داشتم که پدرش مغازه لوازم بهداشتی ساختمونی داشت و برای کار نصبش هم نیرو داشتن. باهاش صحبت کردم و قرار شد یه توالت فرنگی جنس خوب و با کیفیت برامون بیاره و یه لوله کش هم بفرسته که برامون نصب و راه اندازیش کنه. خوشحال بودم که اینجوری دیگه مامان راحت میشه و اون توالت فرنگی سیار رو هم میندازیم بیرون که پایه های لقش باعث افتادن و زمین خوردن مامان نشه خدایی نکرده.

چند روز بعد آوردنش و توی حمام نصب کردن. یکم کنده کاری و بهم ریختگی داشت. یه روز کامل کارگر توی خونه بود و چند ساعتی آب رو قطع کرده بودن. کف رو کندن و مجبور شدیم کاشی ها رو هم عوض کنیم. همه این سختیهارو به جون خریدیم که مامان دیگه عملا راحت بشه و ما هم یه نفسی بکشیم. مامان یه جورایی معتاد سرویس ایرانی بود و به هر دلیلی میخواست ماهارو بپیچونه و از زیر بار استفاده از فرنگی در بره.

چند روز بعد از نصب دیدیم از زیرش آب میده. یه بارم شب تا صبح دکمه سیفونش گیر کرده بود و یکسره آب میرفت الکی. به یک ماه نکشیده گیر کرد و برامون داستان درست کرد. هر دفعه زنگ میزدم به دوستم که به پدرش بگه و ازش بپرسه ما باید دقیقا چکارش کنیم که مشکلش حل بشه. خلاصه هر روزی یه ماجرای جدید برامون میساخت و باهاش داستان داشتیم.  یه روز که هیچکس خونه نبود فاضلابش زده بود بالا و کل خونه رو به گند کشیده بود. مامان دیگه قاطی کرد و هرچی بلد بود به من و دوستم و باباش و کارگرشون گفت. آخر سر هم کلا توالت فرنگی رو تعطیل کرد و درش رو برای همیشه بست.

بعدها متوجه شدیم اون کارگر در واقع اولین روزش بوده که اومده بوده سرکار و بابای دوستم برای اینکه امتحانش کنه ببینه کار بلده یا نه فرستادتش خونه ما. کلا تا قبل از اون اصلا کار نکرده بوده و بلد نبوده. همه چیز رو اشتباه نصب کرده بود و به همین دلیل بود که کلا بهم ریخته بود و هیچ چیزش درست کار نمیکرد. مامان بیچاره من هم دیگه چشمش ترسید و اصلا اسم دستشویی فرنگی رو نیاورد و تا اونجا که میتونست نشون نمیداد که درد داره و داره اذیت میشه.

سالها بعد که خونمون رو عوض کردیم و یه خونه نوساز خریدیم دوتا سرویس فرنگی داشتیم و به راحتی هممون ازش استفاده میکردیم بدون اینکه مشکلات قبل بخواد برامون پیش بیاد. هر بار مامان یاد اون خونه قبلی و بلایی که سرمون اومده بود میوفتاد میگفت خدا خیرش نده ایشالله که با درست کار نکردنش همه زندگیم رو نجس کرد و من با این وضعیت پا و کمرم مجبور شدم کل خونه رو بشورم و بسابم و تمیز کنم.