آخر هفته تولد پریا بود. مامان و بابا تصمیم گرفته بودن که سورپرایزش کنن. یه جشن کوچیک دوستانه و یه هدیه خوب که حسابی براش هیجان انگیز باشه . من گفتم آجی پریا تلسکوپ دوست داره. همیشه وقتی باهم صحبت میکنیم میگه دوست داره ستاره هارو ببینه. مامان و بابا به فکر افتادن که تحقیق کنن و اگر هزینه خرید تلسکوپ خیلی بالا نبود برای کادوی تولد بخرنش.

پریا اصلا نمیتونست حتی حدس بزنه که من موضوع تلسکوپ رو یادم باشه و با مامان اینا مطرح کنم و اونا تصمیم به خریدش بگیرن.

تماس با دوستای قدیمیش به من سپرده شد. با هرکی که صحبت میکردم تاکید میکردم که نباید چیزی به پریا بگن یا حرفی بزنن که ماجرا لو بره.

آجی پریا و چند تا از دوستاش که قبلا با هم همکلاسی بودن از پارسال که لیسانسشونو گرفتن به کمک مادر پدرا و با کلی دوندگی و وام و هزار دنگ و فنگ تونستن یه دفتر کار کوچیک اجاره کنن و آموزشگاه تدریس خصوصی راه اندازی کردن.

روز اول کارشون رو خوب یادمه. دل تو دل هیچکدوممون نبود. از خوشحالی انگار رو ابرا بودیم. آجی من که همیشه همدم و یارم بود و تو درسام حسابی بهم کمک میکرد حالا داشت اولین شغل رسمی و حرفه ایش رو شروع میکرد و من خیلی براش خوشحال بودم. تا قبل از این هم یکی از بزرگترین الگوهای زندگیم بود الان که دیگه واقعا به داشتنش میبالیدم و افتخار میکردم که چنین خواهری دارم.

حالا باید برای این جشن تولد هر کاری از دستم برمیومد انجام میدادم تا حداقل گوشه ای از زحمتهای آجی جبران بشه.

عصربا مامان رفتیم برای خرید خورده ریز مراسم. چند تا شیشه بزرگ آبمیوه های مختلف خریدیم. پودر ژله و کلی تنقلات دیگه. وقتی رسیدیم خونه با مامان حساب کردیم که اگر 30 تا مهمون داشته باشیم چطور باید این آبمیوه هارو قسمت کنیم که به همه مهمونا از همه طمع های آبمیوه برسه.

روی شیشه های آبمیوه نوشته شده بود 2 لیتر و ما 5 شیشه مختلف خریده بودیم. یادم افتاد زمانی که تو مدرسه درس لیتر رو یاد گرفتیم معلم ریاضی اون سالمون باردار بود و درست زمانی که درسمون به آموزش لیتر و میلی لیتر رسید زودتر از موعد کوچولوش به دنیا اومد و به قول بزرگترا دست مارو گذاشت تو پوست گردو.

اون سال هم مثل همیشه باز آجی پریا به دادم رسید و مثل یه معلم خصوصی دلسوز و وظیفه شناس کلی وقت گذاشت و درس رو برام توضیح داد و با یه عالمه مثال های مختلف حسابی آموزش هاشو تکمیل کرد.

به مامان گفتم فکر کنم هرکدوم از لیوانهامون 250 میلی لیتر گنجایش داره پس یعنی :

2لیتر=2000 میلی لیتر

2000÷250=8

5×8=40

با این حساب ما برای 40 نفر آبمیوه داریم و خیالمون راحته که با 30 تا مهمونی که قراره تشریف بیارن, قطعا آبمیوه کم نمیاد.مامان لبخند زیر پوستی زد و گفت: یادته پارسال چقدر ناراحت بودی که مبحث لیتر و تبدیل واحدهاشو یاد نگرفتی؟ خداروشکر بچم پریا خودش یه پا معلم خصوصی برای خودش. حسابی یادت داده ها.

با اینکه خودم عاشق آجی هستم ولی وقتی مامان اینجوری ازش تعریف میکنه یکم ته دلم حسودیم میشه. با این وجود چیزی نگفتم و فقط خندیدم و سریع بقیه کارهارو راست و ریست کردم تا مامان علاوه بر پریا به داشتن منم افتخار کنه.

تولد به خوبی برگذار شد. همه چیز خوب و مرتب پیش رفت. پریا حسابی سورپرایز شد و میشد ذوق زدگی رو تو چشماش دید. تا آخر شب دور هم نشستیم و گفتیم و خندیدیم. اون شب موقع خواب خدارو شکر کردم که خانواده به این مهربونی دارم .از خدا تشکر کردم که بهترینهارو بهم داده و تصمیم جدی گرفتم که حسابی درس بخونم تا رو دست آجی بلند بشم.