وقتی ما ازدواج کردیم خیلی از نظر مالی تحت فشار بودیم. همه گفتن چرا نمیرید دنبال وام ازدواج؟ هر کی بهمون رسید گفت: زودتر برید بانک اقدام کنید که هرچه سریعتر وام ازدواجتون رو بگیرید. ما هم  از خدا خواسته رفتیم یه پرس و جویی کردیم و افتادیم دنبال مدارک که این وام رو بگیریم و به یه زخمی بزنیمش. اول داخل سایتشون ثبت نام کردیم و همه مدارک رو همونجا ارائه دادیم. بعد هم یه سری کپی از همه مدارک شناسایی و تحصیلی و شغلی بردیم شعبه بانکی که قرار بود واممون رو بده.

من معلمم و استخدام آموزش و پرورش هستم. همسرم هم توی یه شرکت خصوصی کار میکنه و هر دو حقوق بگیریم. مدارکمون هیچ مشکلی نداشت و همه چیز دقیق و کامل بود. بهمون گفتن باید هر کدوم دوتا ضامن داشته باشید. در به در افتادیم دنبال جور کردن ضامن. اونم با شرایط خاص و ویژه. کارمند رسمی باشه. چند سال سابقه کار داشته باشه. محل کارش تضمین کنن که تا چند سال آینده هم آونجا موندگار خواهد بود. حقوقش بالا باشه و خودش وام نگرفته باشه. قبلا ضامن کس دیگه نشده باشه و هزارتا شرط دیگه.

ما که توی فامیل اصلا کارمند نداشتیم. شوهر دوست مامانم توی یه آموزشگاه آبدارچی بود. بهش گفتیم بیچاره رفت با بدبختی فیش کسر از حقوق گرفت ولی قبولش نکردن و گفتن میزان حقوقش کمه. همسایه خالم اینا هم توی یه موسسه تبلیغاتی کار میکرد که انقدر ضامن فامیلاش شده بود اصلا بهش فیش کسر از حقوق ندادن که بخواد بیاره برامون. دوست بابام گفت برادرزنش توی یه آکادمی نخبه پروری حسابداره و خیلی هم جای معتبر و شناخته شده ایه. ازش خواهش کردیم اگر میتونه برای ضامن شدن بیاد بانک ولی اونم خیلی راحت بهمون نه گفت و راضی نشد حتی یه بارم شده از کارش بزنه و برامون وقت بذاره.

توی خانواده همسرم هم هیچ موردی با شرایط مد نظر پیدا نشد. عموش کارمند راه آهن بود که خودش برای جهیزیه دخترش و جشن عروسی پسرش که یه سال قبل از ما بود انقدر وام گرفته بود که کل حقوقش صاف میرفت برای قسط های اونا. زن عموی خانمم هم توی کانون وکلا کار میکرد ولی تازه رفته بود اونجا و بانک مدارکش رو نپذیرفت. موند یه دوست خانمم که همه چیش اکی بود ولی مادربزرگش فوت کرد و یه دو هفته ای رفتن شهرستان.

من حتی راضی بودم خودم مدارک ارائه بدم و ضامن بشم برای خانمم ولی این رو هم قبول نکردن و گفتن خودتون نمیتونید ضامن همدیگه بشید. رفتم با دوتا از همکارام صحبت کردم. کلی نازشونو کشیدم و بهشون خواهش و تمنا کردم تا راضی شدن فیش بگیرن بدن من ببرم بانک که اگر تائید شد بعدش خودشونم بیان و ضامن من بشن تا بعد دوست خانمم هم از شهرشون برگرده و یه جوری با هر بدبختی شده یکی دیگه رو هم پیدا کنیم که ضامن همسرم بشه و وام اون رو هم اکی کنیم.

حدودا یک ماهی زمان برد تا ما بتونیم ضامن جور کنیم. بعد که رفتیم بانک گفتن فرصت شما یک ماه بوده و الان مجبورید دوباره ثبت نام اینترنتی انجام بدید. انقدر عصبانی شده بودم که دلم میخواست همشونو خفه کنم. تمام مراحل رو دوباره توی سایت انجام دادیم و بعد ضامن هارو بردیم بانک. همکارم کارت ملی جدید نگرفته بود و بانک کارت ملی قدیمی رو قبول نمیکرد. اون بیچاره که رفت دنبال تعویض کارت ملی. یکی دیگه از همکارا که دبیر فلسفه بود مدارکش رو داد و قرار شد بررسی کنن و به ما خبر بدن.

بعد از یک هفته اون یک نفر بالاخره تائید شد. کلی صبر کردیم تا کارای کارت ملی هوشمند اون یکی دوستم هم انجام شد و دوباره رفتیم سراغ شعبه بانک. خلاصه که با هر گرفتاری بود من وامم رو گرفتم. هرچند که به نصف روز هم نرسید و همش رو دادم بابت قرض و بدهی مراسمات و خریدهای عروسی و فقط یه قسط هر ماهه برام موند. برای خانمم هر چی تلاش کردیم نتونستیم یه ضامن دیگه پیدا کنیم. به هرکسی که میشناختیم رو زدیم ولی نشد که نشد و آخرش هم وام بهش ندادن.

الان که چند سال از اون روزا میگذره هر بار کسی راجب وام ازدواج صحبت میکنه من ناخواسته به هم میریزم و خانمم هم اشک توی چشماش جمع میشه. همیشه میگه ما انقدر بیچاره و بدبختیم که حتی پولی رو که حقمون بود نتونستیم بگیریم. بعد از یک سال از تاریخ عقد دیگه به کسی وام نمیدن و این حق امتیاز سوخت میشه. البته ما الان دیگه شرایطمون خدارو شکر اکی شده و مشکلی نداریم ولی اون زمان خدایی روزای سختی رو گذروندیم و اون پول میتونست کمک بزرگی بهمون بکنه.

من همون زمان تصمیم گرفتم هر وقت از نظر مالی اکی شدم و تونستم به درآمد خوبی برسم همیشه به زوج های جوون کمک کنم و یه صندوق قرض الحسنه راه بندازم که افرادی با شرایط اون موقع خودم بتونن بیان بدون اون همه درگیری و سخت گیری یه وام بگیرن و بزنن به زخم زندگیشون هروقت هم داشتن و تونستن پول رو پس بدن که ما بدیم به یه گرفتار دیگه. دنیا بالا و پایین زیاد داره. این ما آدماییم که باید توی شرایط سخت به داد همدیگه برسیم و دردی از هم دوا کنیم.