خونه شمال رو که دو سه سال بود اجاره کرده بودیم به خاطر دوری راه و مشغله زیاد به صاحب خونه پس دادیم و وسایل رو جمع کردیم بار کامیون زدیم و بردیم گذاشتیم انباری خونه دایی اژدر. صاحب خونه گفت چون زودتر از موعد پس دادی باید صبر کنی تا من اینجارو بدم اجاره بعد پول پیشت رو پس بدم. یه یخچال قدیمی هم از اول توی خونه بود که همون اوایل خراب شد حالا صاحب ملک میگفت خسارت اون رو هم از پول کم میکنه. منم که حوصله بحث نداشتم گفتم باشه اشکالی نداره.

ما اون خونه رو گرفته بودیم که تعطیلیا و آخر هفته ها دسته جمعی بریم یه آب و هوایی عوض کنیم و دور هم باشیم ولی از بس که همه گرفتار کار بودن و درگیری داشتن اصلا جور نمیشد بریم و توی کل اون سه سال در مجموع 6, 7 بار تونستیم بریم و همین موضوع باعث شد که دیگه کلا بیخیالش بشیم و پس بدیم. وقتی صاحب خونه پول رو نداد تصمیم گرفتم کلید رو پسش ندم و نگه دارم تا سر سالمون بشه ولی باز دلم نیومد و گفتم بذار دستش باشه که مشتری ببره خونه رو نشونش بده بلکه زودتر اجاره بره.

ما خونه رو تمیز کردیم و تحویل دادیم. حتی موکت ها رو هم جارو برقی کشیدیم که کاملا تمیز و مرتب باشه. انتظار داشتم با این رفتار من که سعی میکنم به همه احترام بذارم , بقیه افراد هم رعایت حالم رو بکنن. روزی که خونه رو تخلیه کردیم توی بنگاه کلید رو تحویل صاحب خونه دادم و قول این رو گرفتم که هر روزی تونستن اونجا رو اجاره بدن پول رو برای من واریز کنن. چند نفر هم داخل مغازه بودن و یه جورایی شاهد این قول و قرار ما محسوب میشدن.

یک ماه گذشت و خبری از پول نشد. منم داشتم برای کارای عوارض شهرداری مغازم اقدام میکردم و پول لازم بودم. زنگ زدم به صاحب خونه . گفت یه نفر اومده اینجارو دیده و خواسته ولی چک داده برای یک ماه دیگه. اگر اشکالی نداره من همین چک رو میدم به شما که خرجش کنید. اگرم فکر میکنید یه ماه دیگه خیلی دیره من چک رو بدم به یکی و به جاش پول بگیرم بهتون بدم. ولی خوب زمان لازمه تا بتونم یکی رو پیدا کنم که به ازای گرفتن چک بهم پول بده.

من که دیدم به قول قدیمیا سیلی نقد به از حلوای نسیه است با خودم گفتم چک رو میگیرم و توی کاسبی خرجش میکنم تموم بشه بره. چک گرفتن همان و گرفتار شدن هم همان. چک رو برای خرید وسیله هایی که توی خونه لازم داشتیم خرج کردم. یه ماکروفر و ماشین لباسشویی خریدم. کلی هم خانمم ذوق کرد که پول اومده دستمون و اثاث جدید خریدیم چون قبلی ها خیلی قدیمی و خراب شده بودن. گاهی وقتا موقع استفاده بوی سیم سوخته ازشون بلند میشد و این یکم خطرناک بود.

یه روز سر کار بودم و حسابی سرم شلوغ بود. برام بار جدید اومده بود و داشتم حساب و کتاب میکردم. دائم مشتری میومد و میرفت و اصلا وقت سرخاروندن نداشتم. توی همین اوضاع و احوال یهو تلفنم زنگ خورد. یه آقایی بود که به شدت عصبانی به نظر میرسید. شروع کرد به داد و بیداد کردن. اصلا نمیشناختمش و انقدر داد میزد که نمیفهمیدم چی میگه. کلی فکر کردم و از با چیزی که از لابه لای حرفاش متوجه شدم فهمیدم که یه نفر داره راجب چک برگشتی و پول و آبرو و اینا حرف میزنه.

فروشنده لوازم خونگی چک رو که از من گرفته بود داده بود به یه وارد کننده لباس. حالا به چه دلیلی به طرف بدهکار بوده خدا میدونه. اون بنده خدا هم چک رو داده بود به یه ساختمون ساز که باهاش کار میکرد. اون آقا هم چک رو برای خریدن مصالح ساختمونی خرج کرده بود. از شواهد پیدا بود که اون شخص چک رو برای خرید جهیزیه دخترش هزینه کرده و حالا که موعد چک رسیده بود و پاس نشده بود به صورت زنجیرگونه همه داشتن به نفر قبلی اعتراض میکردن.

من هم چاره ای نداشتم جز اینکه زنگ بزنم به صاحب خونه و پیگیر صاحب اصلی چک بشم. آقای روح نواز صاحب ملک مذکور گفت که معاملشون با اون چک دهنده بهم خورده و قرارداد فسخ شده ولی فراموش کرده که به من اطلاع بده. صاحب چک هم توی همین گیر و دار تصادف شدید کرده و بیمارستانه. خیلی همه چی به هم پیچ خورده بود. من که پولی نداشتم که بخوام خسارت رو جبران کنم. آقای روح نواز هم شرایطش از من بدتر بود. حسابی گیر کرده بودیم.

ماجرا داشت برام داستان میشد و من انقدر درگیری فکری داشتم که حوصله چنین مشکلات جدیدی رو نداشتم. از اینور و اونور پول قرض کردم و به اندازه مبلغ چک جور کردم و دادم به فروشنده ای که چک رو بهش داده بودم و گفتم اونم چک رو پس بگیره و بهم بده که من روش اقدام قانونی بکنم. چک چند دست چرخیده بود و پس گرفتنش کار خیلی سختی بود. به هر ضرب و زوری بود با صدتا قرار و مدار جور کردن چک به دستم رسید و بردمش برای روح نواز.

این وسط چه افرادی که بد قول شدن و آبروشون رفت. چه اعتمادهایی که از بین رفت و اعصابهایی که خورد شد بماند, من هم کلی بدهی برای خودم درست کردم بدون اینکه امیدی به دریافت این مبلغ پول داشته باشم. زمان زیادی گذشت تا خونه اجاره رفت اونم تازه با مبلغ ودیعه کمتر از مقدار مورد نظر. همون مبلغ رو روح نواز بهم داد و بقیش رو قرار شد خورد خورد بده. با این کاراش اعتماد کردن رو توی وجود من از بین برد و بعد از اون دیگه هیچوقت جرات نکردم توی مسائل مالی خیلی ساده برخورد کنم و همیشه سخت میگرفتم که دیگه چنین بلایی سرم نیاد.