پارچ و لیوان
پسر خواهرم خیلی دیر ازدواج کرد. تقریبا 35 سالش شده بود و چون سخت پسند بود هر جا…
پسر خواهرم خیلی دیر ازدواج کرد. تقریبا 35 سالش شده بود و چون سخت پسند بود هر جا…
توی یه دفتر بیمه کار میکردم. مدیرمون خیلی آدم خوبی بود. خیلی خوش اخلاق و مهربون و دلسوز…
تازه گواهی نامه گرفته بودم و عشق رانندگی بودم. هر روز بعد از ظهر که بابا میخوابید بی…
دوستم 2 سال بود که نامزد کرده بود و میخواست عروسی بگیره. هر وقت ازش میپرسیدیم ایشالله عروسیتون…
من از بچگی عاشق تیاتر بودم. همیشه برای روزای تعطیل همه دوست داشتن برن پارک و پیک نیک…
من از بچگی ریاضیم ضعیف بود. درسای خوندنی رو میخوندم حفظ میکردم ولی ریاضی لامصب اصلا توی ذهنم…
چند وقتی بود که کار جدید راه اندازی کرده بودم. یه شرکت کوچولوی تبلیغاتی. کارمون خیلی سخت پیش…
چند سالی بود که تو نمایشگاه ماشین حاج حبیب کار میکردم. غیر از من 4 نفر دیگه هم…
چند سالی میشد که نرفته بودیم مسافرت. انقدر هزینه های زندگی بالا بود که نمیتونستیم پولی پس انداز…
چند وقتی بود که با یه آموزشگاه تدریس خصوصی کار میکردم. مدارک تحصیلی و رزومه فرستاده بودم و…
از 16 سالگیم یه سره تو خونه ما خواستگار میومد و میرفت. از دوست و همسایه و فامیل…
پسر من خیلی درسخون و پرتلاش بود. از همون ابتدا برعکس بچه های دیگه که باید یکسره پدر…
توی یه کارگاه تولیدی پایین شهر به دنیا اومدم. وقتی سوزن توی جونم فرو میرفت ضعف میکردم از…
ایمان یه دوست صمیمی داشت که از دوران دبستان همیشه با هم بودن. خونه هاشون توی یه کوچه…
نزدیک انتخابات بود. شهر پر شده بود از تراکت و اعلامیه و انواع تبلیغات نامزدهای مختلف. هر جا…
خاله مادر من حدودا 90 سالشه. از وقتی یادم میاد توی همه مناسبتها و مراسمات زودتر از همه…
سالهاست که برای کار مغازه اجاره میکنم. معمولا دو سه سال توی یه مغازه میمونم بعدش دیگه یا…