نویسنده
از بچگی عاشق کتاب بودم. حتی وقتی خیلی کوچیک بودم همه میدونستن که اگر به جای اسباب بازی…
از بچگی عاشق کتاب بودم. حتی وقتی خیلی کوچیک بودم همه میدونستن که اگر به جای اسباب بازی…
طراحی صنعتی خوندم. البته با مخالفت خانوادم. چون پدر و مادرم دلشون میخواست رشته ریاضی رو ادامه بدم…
26 سالم بود توی یه مهمونی جشن تولد با دوستام چندتا عکس یادگاری گرفتیم. من تک فرزندم و…
از وقتی یادم میاد ما همیشه توخونمون یا آکواریوم داشتیم یا قفس پرنده. یا به گربه ها جا…
از وقتی زن آقا جمشید شدم تو خونه پدریشون تو پامنار ساکن شدیم. خونه حیاط دار قدیمی. به…
همسایمون بودن. از بچگی میشناختمشون. خیلی خانواده خوب و آروم و بی سر و صدایی بودن. وقتی من…
به اصرار بابا و مامان که دوست داشتن من پزشک بشم رفتم رشته تجربی وبرای کنکور کلی درس…
من ژیانم .قطعا متولدین دهه 50 و 60 منو خوب میشناسن. توی اون سالها من عضو ثابت خیابونا…
پدرم خدابیامرز تا وقتی که زنده بود اجازه نداد وانت قدیمیشو بفروشیم یا تعویض کنیم. میگفت من با…
از بچگی بعداز ظهرها که درسهامو میخوندم تموم میشد میرفتم کمک بابا. داداشم بود. دوتام کارگر داشتیم ولی…
زمانی که مامان من میخواسته ازدواج کنه رسم بوده که همه اثاث زندگی رو پدر عروس بهش بده…
سه سال بود عقد کرده بودیم. هر بار صحبت عروسی میشد مامان رنگش میپرید. بابا سرفه میکرد. من…
از قدیم میگفتن هرکه بامش بیش برفش بیشتر. تا وقتی چیزی نداریم خیالمونم راحتتره. وقتی با هزار جون…
انقدر فشار مالی رومون بود که چند سالی میشد کلا برای خودم خرید نکرده بودم. همون رخت و…
تنها زندگی میکرد. سالها بود که به خاطر کارش رفته بود بندر. یه خونه کوچیک اجاره کرده بود…
هرسال برای تعطیلات نوروز همه فامیلا میرفتن سفر. یکی شمال ویلا داشت. یکی میرفت اصفهان. یکی شیرازو انتخاب…
سوم مهر ماه بود. 18 سال پیش. روز اول دانشگاه. هم خوشحال بودم هم مضطرب. نمیدونستم قراره با…
5 تا بچه دارم. بزرگه تازه درسش تموم شده. لیسانسشو گرفته و دنبال کار میگرده. دومی دخترمه که…